چشم های دخترک

ساخت وبلاگ

چشم های دخترک

 

چشم های دخترک دو شاعرند

خالق تمامی ترانه های عاشقانۀ معاصرند

 

چشم های دخترک فرشته اند

این فرشته های وحی

تخم خویش را

در میان واژه واژۀ تمام حرف های شاعرانه کشته اند

نقش خویش را

در میان سطرسطر دل نوشته ها

با قلم پَر امید

با دوات سرخ دل نوشته اند

تاروپود فرش دستباف عمر را

با نخ طلایی حریر لحظه های ناب رشته اند

چشم های دخترک

خندۀ سپید روز

خندۀ سیاه شب

طعنه ای به بازی زمانه اند

نردبان آفتابی سحر

رختخواب آسمانی شب اند

لحظۀ شکوهمند ایستایی زمان

گرگ ومیش جاودانه اند

چشم های دخترک دو ساقی اند

چشم های دخترک دو ساغرند

از عصاره های ساحران لبالب اند

حرف عشق و عاشقی که می شود

چشم های دخترک

لبّ مطلب اند

 

چشم های دخترک یگانه اند

اتفاق های نادر زمانه اند

چشمۀ تمامی کرشمه های دخترانه اند

در حریم باغ بی کرانۀ بهار

نبض سبز دانه های زیر خاک

درد زایش جوانه اند

ترنم فلوت باد شرقی اند

بین برگ های تک درخت توت

بازی الهه های جنگل اند

                              با ندیمه های شاهزاده خانم نسیم

لابه لای شاخه های یک بلوط

چشم های دخترک

ساقه های زعفران

که بوی بوسه روی دست های پینه بستۀ دروگران دشت های شرق را گرفته اند

غنچه های روشن گل محمدی

که عطر اشک های دختران در خیال های بی نشانه غرق را گرفته اند

بوی بوته های وحشی تمشک نوشکفتۀ بهاری اند

مدح دسته جمعی امیر صبحدم

در سرود صد هزار قمری و قناری اند

 

چشم های دخترک دو آسیاب بادی اند

که روی تپه ای کنار روستا

مست بوسه های باد بامدادی اند

دو کفتر سفید چاهی اند

که شامگاه

آن زمان که کوه ها و دشت ها و راه ها سیاه می شوند

عاشقانه محو انعکاس نور ماه توی چاه می شوند

 

چشم های دخترک دو گوهرند

گوشواره های زهره اند

ستاره های روی دوش دب اکبرند

دو کهکشان گیرکرده لای لولۀ تلسکوپ اند

در میان شرّوشور بارش شبانۀ شهاب ها

لابه لای حلقه های رنگی زحل

سمندهای بالدار آتشین سم اند

روی جادۀ سیاه چاله ها

بلیط های یکسره به آسمان هفتم اند

 

چشم های دخترک

شکوه سهمناک کوه یخ

                           در نگاه یک نهنگ

غمزه های تابناک ماه

                          زیر چنگ یک پلنگ

غسل رازناک یک برهمن سپیدموی

                                          در میان آب گنگ

دو دیگ دودخورده روی آتش اجاق سنگی اند

تاج هفت رنگ یک رییس سرخ پوست

خندۀ سفیدبرفی زنان زنگی اند

توی حوض قصۀ اشی مشی

آب بازی مدادهای رنگی اند

 

چشم های دخترک پیاله اند

پر از شراب هفت ساله اند

وقت عشقبازی شبانه با نسیم

گونه های سرخ لاله اند

موقع دریدن همیشه دردناک پرده های غنچه ها

بر جبین نوعروس های باغ

قطره های ژاله اند

 

چشم های دخترک

بوسه های آتشین مارهای سمی اند

در طنین تاپ تاپ قلب مرد مارگیر

ماغ های خشمگین گاومیش زخمی اند

زیر پنجه های نره شیر

آرزوی سبز جاودانگی

یأس زرد مرگ

شور سرخ زندگی

بوی خون تازه در دماغ یک گلادیاتورند

روی برف ها

ردپای خرس قطبی اند

به سوی یک زمین امن

دو جادۀ میانبرند

 

چشم های دخترک

دختران برده اند

که در میان محملی به سوی سرنوشت خویش می روند

لوک های مست عاشق اند

که در سراب پیش می روند و پیش می روند

 

چشم های دخترک

حس روشن فرود بی صدای قاصدک

روی آستین یک اسیر سالخورده اند

حس دردناک موقع شنیدن حکایت غریب سندباد

اشتیاق یک سفر به یک جزیرۀ همیشه شاد

روی عرشۀ بلند ابر

آرزوی دیدن درخت آرزو

شوق یک سواری دراز

روی زین مخملین اسب سرکش مراد

در دل همیشۀ خدا گرفتۀ کنیزهای اندرونی امیر مرده اند

 

چشم های دخترک

رازهای شرمگین عشق آسمانی زمینی اند

رازگون تر از زنان پا به ماه

در نگاه های کنجکاو بچه های چشم و گوش بسته اند

بی ریاتر از دروغ دختران فالگیر

در هزارتوی گوش های با دروغ خوگرفتۀ زنان دل شکسته اند

فال های نیکبختی اند

مژدۀ به در رسیدن مسافران گمشده

خندۀ به سر رسیدن طنین تیک تاک ترسناک تک تک دقیقه های روزگار سختی اند

چشم روشنی برای کودکان نورسیده اند

خشکی دهان و لکنت زبان

در زمان اعتراف های عاشقانه اند

روی گونۀ دو عاشق خجالتی

غلت خوردن انارهای دانه دانه اند

دو عاشقی که از لبان یکدگر هنوز

                                          بوسه ای نچیده اند

 

چشم های دخترک

رازهای عاشقانۀ مگوی دختران تازه بالغ اند

حلقه های ازدواج مردهای عاشق اند

کله قندهای کوچک عروسی اند

قصه های ازدواج دختر گدا و شاهزاده اند

آن زمان که در رکابشان

                             زیر نور شمع ها

هزار ساقدوش شاد ایستاده اند

 

چشم های دخترک

برکه های آسمانی اند

آرزوی جوشش دوبارۀ زلال چشمۀ جوانی اند

روی آب های پرتلاطم خلیج فارس

دو قایق سفید بادبانی اند

دو لاک پشت غول پیکرند

که از میان پردۀ حریر نم گرفتۀ سپیده دم

خیره سوی لرزش چراغ های بندرند

در میان دره های زاگرس

مسیر کوچ ایل بختیاری اند

بره های شیری عشایرند

موطن تمامی مسافران

مقصد یکایک پرندگان خستۀ مهاجرند

 

چشم های دخترک دو کوزۀ سفالی اند

خیس آب بازی شراب با حباب

بوستان کوچکی پر از گلابتون و بته جقه اند

خفته در بهارخواب

کاسه های کوچک بلور

یادگارهای رنگ رنگ دوره های دور

خطوط محو روی سنگ قبرهای باستانی اند

روی موج های زنده رود

رقص سرخوش مناره های اصفهانی اند

زیر خاک بیمناک ری

سیاه چال های کاخ والی اند

توی بادگیرهای یزد

زوزه های باد سرد و سرکش شمالی اند

چشم های دخترک

مردمان بی قبیله اند

ولی

اهالی همین حوالی اند

 

چشم های دخترک

تپیدن هزار بار در دقیقۀ تمام قلب های ده

در میان بانگ رعد

                        ـ بانگ موحش درای ـ

وقت کوچ کردن اجنۀ سیاه خشکسالی اند

در پس هزار سال سوخته

صدای جیغ زایمان ابر

صدای پای خیس سوسمار روی تخته سنگ های صاف بین جویبار

صدای آبشار

صدای آب

توی گوش های گردوخاکی اهالی اند

 

چشم های دخترک

دختر قشنگ خان روستا

در نگاه بچه رعیت اند

چشم های دخترک

حسرت اند

beytolqazal...
ما را در سایت beytolqazal دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mbeytolqazala بازدید : 126 تاريخ : سه شنبه 1 آبان 1397 ساعت: 5:03